- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
سزد ز مهر فلک خوبتر بخوانندش قمر نه، رشک هزاران قمر بخوانندش قسم به خـون شـهـیدان حـق روا باشد که سـیـّدالـشـّهـدای دگـر بـخـوانـندش سزد به زمزم و کوثر همه دهان شویند سپس به بحر ولایت گهـر بخوانـندش اگـر چـه زادۀ امّ البـنـیـن بـود عـبّاس رواست آنکه به زهرا پسر بخوانندش به یک نگـاه توان خلق را کند سلمان ز راه صدق و ارادت اگر بخوانندش چنانکه بود علی نفس مصطفی، زیباست که نفس زادۀ خـیـر البـشر بخوانـندش به یک نظر دهد از لطف حاجت همه را اگر تـمـامی اهـل نـظـر بـخـوانـنـدش به وصف مـنـقـبت او سـرودهام بـیتی سزد که خلق به شام و سحر بخوانندش سـلام خـالـق مـنـّان سـلام خیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس سلام باد به چشم و به دست و بازویش درود بـاد بـه مـاه جـمـال دلـجــویـش ز معجز نبوی ارث میبـرد چشـمش به ذوالفـقـار عـلی رفـته تـیغ ابرویش کتاب عشق حسین است در خط و خالش بهشت زینب کـبراست گـلـشن رویش خدا گواست که بوی حسین را میداد چو میگذشت نسیم شب از سر کویش ملـقـّب است به بـاب الحـوائـجی آری بیا و دسـت گـدایی دراز کـن سـویش تمـامی شـهـدا غـبـطـه میبـرند به او که هست صحنۀ محشر پُر از هیاهویش سلام خـالـق مـنـّان سـلام خـیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس چو دید تشنۀ لبهای خشک او دریاست به آب خیره شد و نالهاش ز دل برخاست که آب از چه نگردیدی از خجالت آب تو موج میزنی و تشنه یوسف زهراست قسم به فاطمه هرگز تو را نمینـوشم که در تو عکس لب خشک سیّدالشّهداست ز خون دیدۀ من روی موج خود بنویس که از تمامی اطـفال تـشنـهتر سقّاست خدا گواست که با چـشمهاى تر دیـدم سکینه را که لبش خشک و دیدهاش دریاست درون بحر همه ماهـیان به هم گـویند حسین تشنه و سیراب وحشی صحراست ز شـیـرخـواره بـرایـت پــیــام آوردم پیام داده که ای آب غیرت تو کجاست؟ صدای نعرۀ دریا به گوش جان بشنو که موج آب هم این طرفه بیت را گویاست سـلام خـالـق مـنـّان سـلام خیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس ز آب با جگر تشنه شـست سقّـا دست کشید پا و نداد آخـرش به دریـا دست وجود او سپر مشک بود و بیم نداشت از اینکه چشم دهد یا که سر دهد یا دست ز دست دادن خود بود آگه و میخواست که عضو عضو وجودش شود سراپا دست تمام هستی خود را به پای جانان ریخت گذشت از سر و از چشم و تن، نه تنها دست خدا گواست که بر پای دوست میافکند اگر به پیکر مجروح داشت صدها دست به یاری پسر فـاطـمـه گذشت از جان جدا شد از بدنش در حضور زهرا دست دو دست خویش به راه عزیز زهرا داد به شوق آنکه بگیرد ز خلق، فردا دست سلام خـالـق مـنـّان سـلام خـیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس مـه سـپــهــر وفـا، آفــتــاب اُمّ بـنـیـن حسین روی و علی صولت و حسن آئین چنان زدند به فرقش عمود در آن حال که روی خاک به صورت فتاد از سر زین فـراریـان نـبـردش تـمـام بـرگـشـتـنـد زدند بر تن او زخـم از یسار و یمـین چو مصحفی که شود پاره پاره آیاتش به خاک ریخت ورقهای آن کتاب مبین عزیز فاطمه را قد خمید و پشت شکست کنار پیکر او ناله زد به صوت حزین دو چشم، چشمۀ اشک و دو چشم، چشمۀ خون دو دست بر کمر اما دو دست نقش زمین درود باد بر آن دست و چشم و پیشانی که شد نـثـار بـرادر به راه یاری دین سلام خـالـق مـنـّان سـلام خـیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس رسید زخم زبس روی زخم بر بدنش نبود فرق دگر بین جسم و پیـرهـنـش به آب تـیـغ فـرو ماند آتش عـطـشـش به نوک تیر رفو گشت زخمهای تنش عزیز فاطمه را لحظهای برادر خواند که بود چشمۀ خون جاری از لب و دهنش به کودکی چو زبان باز کرد گفت حسین به وقت مرگ، برادر شد آخرین سخنش گلی ز گلشن اُمّ البنین به خون غلطید که بود عطر حسین و لطافت حسنش چو لالهای که بچینند و برگ برگ کنند ز فرق تا به قـدم پـاره پاره شد بدنش نمود غسل به خون و کفن نیاز نداشت که خاک کرب و بلا شد به علقمه کفنش سلام خـالـق مـنـّان سـلام خـیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
پیش از این ای یوسف لیلا ندیده دیدهای اولین بار است كه پیش پدر خوابیدهای من كه از آغاز غصه خوردهام، غم دیدهام، اولین بار است مرگم را به چشمم دیدهام پیش چشمم پیكرت را تیـرها بوسیدهاند اولین بار است كه بر اشك من خندیدهاند تیغ از بالا و پائین رفتن آخر خسته شد اولین بار است كه با نیزه پلكی بسته شد با نوك تیر و سنان و نیزه و شمشیر تیز اولین بار است اینگونه تنی شد ریز ریز با تماشای تنت چشمان من مبهـوت شد اولین بار است در میدان عبا تابوت شد بـر لـبـان قـاتـلـت دیــدم تــبــســم آمـده اولـین بـار است زینب بـین مـردم آمده
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
ز نیزهای که ز دشمن به پهلویش جا شد شکست پهـلـوی اکبر، شـبیه زهرا شد ز کوچهای که به قتلش گشوده شد دیدند دوبـاره کـوچـۀ شـهـر مـدیـنـه پیدا شد ز ضربتی که به فرقش فرود آمده بود سرش شکـسـت و شـبیه علی اعلا شد ز بس که نیـزه و شمشیر بر تنـش آمد تــمـام آن بـدن پــاک، اربــاً اربــا شـد رسید بانگ «علیک السّلام...» چون به حسین ز دود آه دلـش، تــیـره آسـمـانهـا شـد کـنـار آن بـدن پـاره پـاره تا که رسـید زبــان گـریـۀ او غــرق واعـلــیــا شـد رسید زینب و دید او که محتضر گشته ز گریه در دل صحرا دوباره غوغا شد پدر که چهره ز رخسارۀ پسر برداشت بـه پـیـش دیـدۀ او تـار، کُـل دنـیـا شـد فقـط تن پـسـرش را گذاشت روی عبا بـرای رفـتـن خـیـمـه کـمـی مـهـیـا شد زمین گریست «وفایی» ازاین غم عظما فـلـک به گـریـۀ اهـل حـرم هـمآوا شد
: امتیاز
|
غزل مناجاتی اول مجلس، روضۀ حضرت علی اکبر علیهالسلام
پای ما تا راهِ دُشوار فراقـش را گرفت در میان هر حسینیّه سراغش را گرفت عالَمِ ذر هر کسی ارثـیـّه از دلدار بُـرد این دل ما هم خدا را شکر، داغش را گرفت خانۀ تاریک قبرش، روزِ روشن میشود هر که روی شانۀ خود چلچراغش را گرفت پیش پایش پادشاهان نیز سَر خَم میکنند نوکری که دامن شاهِ عراقش را گرفت پردۀ کعـبه مُـرید این سـیاهیِ عـزاست از لوایِ روضهها سبک و سیاقش را گرفت رفته رفته گرم شد بازار دُکّانداریاش دست آن کاسب که کتریِ اجاقش را گرفت گریه بر خونِ خدا، شیرینترین رُخدادِ ماست خوشبحال هر که شورِ اتفاقش را گرفت مادرم آنقَدْر روی مُهرِ تربت اشک ریخت عاقبت عـطر حرم کل اتاقش را گرفت دست از عالَم کشیدن، اصل رُکنِ عاشقیست طالبِ معشوق، از دنیا طلاقش را گرفت عشق تعـریفی ندارد جز حـسینِ فاطمه از نخستین روز، قلبم اشتیاقش را گرفت پیش چشمِ باغبان، آتش به محصولش زدند نیزهای بیرحم آمد؛ سروِ باغش را گرفت صحن اکبر زیر پای شامیان تخریب شد با عـبـا بابا بـقـایـای رواقـش را گرفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
ممسوس ذات بودهای از صبح خلقـتت نـور پیـمـبـر است نمـایـان به طلعـتت آن آیهای که خـوانده شده لحـظۀ وداع واژه به واژه داده گواهی به عصمتت تـو رفـتـی و مـحـاسـن بـابـا سـپـید شد چـشـم اذان نـظـارهگـر قـد و قــامـتـت از سرخی عـقـیـق پدر تـشنگی بـنوش وقـتی نکـرد خـوشـۀ سبـزی اجـابـتت آه از نـهــاد قــدسـی لـیــلا بـلــنـد شـد تا پـا نـهـاد نـیـزه به صحـن قـداسـتـت تقدیر را به دست خودت میزنی رقـم قسمت گریست بر تن قسمت به قسمتت نزد رواق خون تو، زانو زده است عرش صورت گذاشت وجه خدا روی صورتت آرامتـر حـدیث کـسـا دسـت و پـا بـزن پـاشـیـده بیـن دشـت، حـروف روایتت تقسیم جسم پاک تو در گوش دشت گفت: در درک خـاک تـیـره نگـنجـد نهایتت ناحـیهای مقـدسه در بین این عبا است جمع اسـت در عـبـا فـقـرات زیـارتت اعجاز معجر است؛ پدر جان نداده است جان مـیسـپـرد با نـفـحـات مـصـیبتت
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سـالها در طـلـب سـیـم و زر دنـیـائیم که خجـالـت زده از گل پـسر زهـرائیم "به عمل کار برآید، به سخندانی نیست" مـانـع آمـدن حـضـرت حـجـت مــائـیم او حسینیست ولی بی علی اکبر مانده غـافل از فـلـسفـۀ مـکـتب عـاشـورائیم حالمان حال یتیمیست که از بیمهری هـمـه مـحـتـاج نـوازشـگـری بـابـائـیـم عصر غیبت بهخدا کثرت ما وحدت ماست تا نیاید خـبر از صاحـبمـان تـنهـائـیم وعـدۀ آمـدن مـنـجـی عـالـم حـتمیست چـشـم بر راه، هـمـه مـنـتـظر فـردائیم آبـرویی هم اگر هست از آقایی اوست ما هـمه نـوکـر این خـانـه ولـی آقـائـیم کاش همراه خود این قافله را هم ببـرد هـمـه در آرزوی دیـدن پـائـیـنْ پـائـیـم شب هشتم شد و در راه به خود میگفتیم مجلس خـتـم حـسـین بن عـلی میآئـیـم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
ای خــداجــلــوه و نــبـی مــرآت مرتضیخـصلت و حسینصفات انـبـیـا در جـلال تـو شـده مـحـو اولـیا بـر جـمـال تـو هـمـه مـات ز تو نـازد هـمـیـشه حلم و رضا به تو بالد هماره صوم و صلات نـام حـق را ز عـزم تـوسـت بـقا باغ دین را ز خون توست حیات جــان اهــل صــلات قــربــانـت اَشـهـَدُ اَنّ قَـد اَقَـمـتَ صــلات... از تــو آنــی دلــم جــدا نــشـــود با توأم با تو، در حیات و مـمات مــدح تــو در زبــان آل رســول بهترین سوره، خوشترین آیـات دین حق را بقا، ز مکتب توست اَوَلَسنا عَـلـَی الحق از لب توست بــه جـلال نــبــی بــه ذات خــدا کـه تـویـی آفـتـاب بـرج هُـدی... نعت تو بر زبان دشمن و دوست مـدح تو ذکـر اهـل ارض و سما نـــاخــلــفزادۀ ابـــوســفـــیـــان که دلش بـود پُـر ز بـغـض شـما کــرد روزی ســؤال از یـــاران کـه خـلافـت کـه را بــود اولـی؟ همه از بـیـم جـان خود گـفـتـنـد: کاین جلال و شرف تو راست سزا گـفـت نـه، بـا للّه ایـن مــقـام بـُوَد حـق فــرزنـد یــوسـف زهـرا... همچو خـتـم رُسُل به خـلق حَسَن هـمـچـو آل ثـقـف بـه رخ زیــبـا هم سـخـاوت ز دسـت او جـاری هـم شـجـاعـت ز تــیــغ او پـیـدا گفت فضل تو دشمنت؛ «اَلفَضل، هِـیَ مـا تَــشـهـَدُ بِـهِ الاَعــدا»... دین حق را بقا، ز مکتب توست اَوَلَسنا عَـلَی الحـق از لب توست ای بـه نـام خـوش تـو، احـیـا دل ای که دل بـا تـو و تـویـی با دل هـمـچـو زنـدان ز مـقـدم یـوسف بـا صـفـای تــو شـد مـصـفــا دل دل ز دسـت پــدر بــری آنسـان که بـرد از رســول، زهــرا، دل با چـنـیـن حُـسـن احـمـدی زیـبـد کـه بــری از عــلـی اعـــلا، دل حـرم خـاص تـوسـت از رفـعـت چون خـداونـد حـق تـعـالـی، دل جُـسـته بر درگهـت تـوسّل، جان یـافــتـه از رخـت تـجــلّا، دل... حـق به خون تو تا ابـد زنـدهست از مـحـبـّت چـنـانکـه احـیــا دل دین حق را بقا، ز مکتب توست اَوَلَسنا عـَلَی الحـق از لب توست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
مـیرود بـر لـبـۀ تــیــغ قــدم بــردارد درد را یکتـنه از دوش حرم بردارد مثل یک ماهِ پسِ اَبر عبورش زیباست بارها گفتهام این قصه مرورش زیباست پسری با دلِ پُر خـون به دل دریـا زد پشت پا بر همۀ خـوب و بـد دنـیـا زد ماه میخواند پس از رؤیت او سورۀ شمس سایه انداخته بر صورت او سورۀ شمس در دل سنگدلان قصد شکـفـتن دارد پـسـری جـای زره آیـنـه بـر تـن دارد چشم وا کرده و درپیش، یلی را دیدند پرده از چهره که برداشت، علی را دیدند تـرس دارند از این چـهـرۀ آرامِ عـلی لـرزه انـداخـتـه بر پیکـرشان نامِ علی پیر جنگاند ولی از دل و جان میترسند از رجزخوانی سردار جوان میترسند پیش میآید و رخساره برافروخته است تیر هم چشم به زیبایی او دوخته است مثل بابای خود، اول همه را موعظه کرد لافتی خواند و به شمشیرِ سخن، معجزه کرد آی لشکر، منم اینک پسر بدر و حنین پسر سورۀ والفجر، «علی بن حسین» بارها بر لب خود زمزم و کوثر دیدم خویش را در دل آئـیـنه، پیـمـبـر دیدم آمـدم بـا قـد و بـالای بـنـیهـاشـمـیام وای اگر باز شـود حـنجـرۀ فـاطمیام چه خیالات محالیست که در سر دارید دست از ریـخـتـن خـون خـدا بردارید گرچه در معرکۀ کربوبلا حق تنهاست باکی از کشته شدن نیست، اگر حق با ماست گر نمیخواست پدر جام بلا سر بکشد شمر کوچکتر از آن بود که خنجر بکشد ما بخواهـیم، ملائک به کمک میآیند ابر و باد و مه و خورشید و فلک میآیند سپـر محکـمی از چـادر خـاکی دارند پسران علی از جـنگ چه باکی دارند غرق در خون بشود لقمۀ نان شبتان ساقۀ گـندم ری خشک شود بر لبتان حـزب بـادیـد که با سـکـۀ بـاد آورده، چه بـلایـی سـرتـان اِبـن زیـاد آورده! من لبم روضۀ رضوان و؛ شما خاموشید ناخلفها خودتان را به جُوِی نفروشید یک قـدم بین شما تا حرم ما راه است چقدر فـاصلۀ باطل و حق کوتاه است لشکر سنگ! ببـیـنید دلم از نور است حیف چشم دلتان در پی دنیا کور است آدم، این قـدر طـمـعکـردۀ دنـیـا باشد! پـسر فـاطـمـه در مـعـرکه تنهـا باشد! و همینطور رجز خواند و به سوگند رسید خسته از جنگ به آغوش خداوند رسید بر نـمیخـیـزد و برخـاسـته آه پـدرش و گره خورده نگاهـش به نگاه پدرش عطش عشق علی بود که بیتابش کرد دستی از غیب برون آمد و سیرابش کرد شاخهشاخه بدنش روی زمین گل میکرد داشت شمشیرِ ابالفضل تحمل میکرد چقدر فـاصـلـهات کم شده تا مـاه علی آسـمـانی شــدهای! آجَــرَکَ الله عــلـی
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
پابه پای من و دل، عرش عزا میگیرد مـیکـشـم آه و دل آیــنـههـا مـیگــیـرد بر دلم، حسرت یک بوسه و میدیدم از او بوسههـا تـیـر جـدا، نـیزه جدا میگیرد چه کـنـم وقـت تـمـاشـای تـنِ پـامـالـش دست اشک آمده و چـشم مرا میگـیرد سر زانـو کـمکـم کـرد که کم کم برسم روضۀ مرگ من اینجاست که پا میگیرد یک عـبا دارم و یک دشت گل پاشـیده مگر این باغ در این باغچه جا میگیرد؟ آخرین لحظه صدایش جگرم را سوزاند دلـم از خــاطــرۀ یـا ابــتــا مـیگـیــرد پهلویش زخم شده، سینۀ او مجروح است این هم ارثیست که از مادر ما میگیرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
نجف به مضجع پاک تو با سلام رسیده به پایبوسی تو مسجد الحرام رسیده عجب نباشد اگر عرش هم زده زانو چنین به حائر قدسی تو امام رسیده بلند مرتبه شد هرکه بر تو اشکی ریخت بلند گریه نموده به این مـقام رسیده کسی کنار تنت داد میکشد که خودش به داد مردم عالم عَلَی الدوام رسیده تن تو بندِ دل زینب است، پاره شده پس از تو جانْ به لبِ شاهِ تشنهکام رسیده تنت شبیه اذان پخش شد، جگرگوشه! اذان تو سرِ نیزه به شهر شام رسیده کـنـار پـیـکـر تـو زیـنـب آمـده امـا شمیم حضرت صدیقه بر مشام رسیده چقدر دشنۀ تشنه! چقدر زخمِ عمیق! صدای هلهلهها هم به بار عام رسیده برای بُردن جسم تو ده نفر کم بود! عبای مصطفوی نیز از خیام رسیده
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند کـه تـیـرهـا هـمـه آمـادهٔ هـدف شـدهاند پـیـمـبـرانـه به تـکـبـیـر باز کن لب را که از صدای تو ذرّات در شعف شدهاند برای چرخ زدن در حـوالی خـورشـید مدارهای سراسیمه جان به کف شدهاند به یُمن بارش احساس در مساحت ظهر غـبـارها ز رُخ دشت برطـرف شدهاند و کربلا شده دریایی از حماسه و شور و ریگهای بیـابان همه صدف شدهاند نماز عشق فقط سجدهای پُر از خون است اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
اکبر است این یا که ماه آسمان؟ الله اکبر آدمـیزادهست یا سـرو روان؟ الله اکـبر اینکه میآید به میدان خاتم پیغمبران است؟ یا نـگـیـن خـاتـم پـیـغـمـبـران؟ الله اکبر تیغ در کف میرسد وقتی که این خورشید تابان کهکشان میخوانَد: اَلحَمد، آسمان: الله اکبر چشمهایش را ببین شاعر بگو: سبحان لِلّه بازوانش را ببین راوی، بخوان: الله اکبر صورتش را کشف کن، از خون و غیرت گل شکفته تا بـرویـد بـوستان در بوستـان الله اکبر این حسنسیرت، علیرو، مونس جان حسین است یا دل و جان امام انس و جان؟ الله اکبر بر تبسمهای نغزش این طلوع مهر و ماه است یـا تـجـلّای خـدای مـهـربـان؟ الله اکـبـر ظهر عاشوراست، این آوای پُر شور بلال است یا مـحـمـد باز میگـویـد اذان؟ الله اکـبر
: امتیاز
|
غزل مناجاتی اول مجلس، مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیهالسلام
بیتو سرگردانم و یک دردِ جانکاهم حسین خوب شد که سائلِ این بزم و درگاهم حسین دستهایم را نگیری! میخورم هر آن زمین راه را گم میکنم! پس باش همراهم حسین دردسر دارم برایت! من کجا اینجا کجا؟! بینِ خـوبانت منِ بیچاره گمراهم حسین مثلِ حرّ، با توبه راهم را به تو کج کردهام چونکه از آقـاییات بسیار آگاهم حسین میشوم آب از خجالت با همین چشمانِ خشک رزقِ اشکی لطف کن! ای عشقِ دلخواهم حسین رد شدم از خطِّ قرمزهایِ بسیاری ولی خط بکش بر اشتباهاتِ خودآگاهم حسین تا همین لحظه که طی شد با گناهانِ زیاد رحم کن بر باقیِ این عمرِ کوتاهم حسین از خدا جز تو نمیخواهم کسی را لحظهای هست عشقت حاجتِ صبح و شبانگاهم حسین آرزویم هست بیـمـارِ غـمـت باشم فقـط دردمندم کن! مداوا نه! نمیخواهم حسین میشود دوزخ گلستان! با شهیدان در بهشت تا که میگوئیم هر شب یکصدا، با هم: حسین داغت از قــلبم شبـیه شعله بالا میرود تـشنه بودی! آتـشی افتاده در آهم حسین میکُـشد آخر مرا که غارتِ انگـشترت روضهٔ پیراهنت شد دردِ جانکاهم حسین!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام و استقبال از ماه محرم
غُصهای نیست اگر از غَمِ تو غَم دارم غـمِ تو دُرِّ گـرانیست که من کم دارم تاکه در کاسۀ عشق تو مرا رزقی هست چه نـیـازی به سـرِ سُـفـرۀ حـاتـم دارم بـه خــداونـد نـدارم بـه بـهـشـت ازلـی اشـتـیاقی که به شـبهای مـحـرم دارم خیمهای ساخـتهام در دل ویـرانـۀ خود روز و شب در غم تو، روضه و ماتم دارم پیـرهـن را به عزای تو تـبـرک کردم شکـرُلله که ز لـطف تو کـفـن هم دارم نه "به خود" آمدم اینجا و به تو دلبستم! ارثِ عشقیست که از حضرتِ آدم دارم همۀ سال "بهـاریست" اگر چهرۀ من اثـر اشکِ غـمِ تـوست که نـم نـم دارم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام
برای سوگ تو باید زبـانِ دیگر داشت نگـاه روشـنی از آسـمان فـراتر داشت شهادت تو حماسهست با شکوه و عیان حماسهای که هزاران پیام در بر داشت زلال جاری چـشم تو حسرتِ دریاست فُـرات بـود کـه نـاکـام دیـدۀ تَـر داشـت سـؤال کـهـنـۀ تـاریخ، تا ابد بـاقیست: چرا زمانه، سرِ جنگ نابرابر داشت؟! قـیام سـرخ تو یک پرده از قـیامت بود قیامتی که درونش هزار محشر داشت تو آن رسولِ به معراج رفته هستی که برای امت خود روی نیزه منبر داشت هـنـوز ملـتهـب از ماتم شـگـفـت توأیم که این مصائبِ داغِ تو را که باور داشت؟ سپاه بود و حـرم بود و غـارت و آتش درست لحظۀ تلخی که آنطرفتر داشت...
: امتیاز
|
شروع ماه محرم و مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیهالسلام
طوری که نم ز بحر کرم فیض میبرد از فیضِ اشک، چشم ترم فیض میبرد جان و دلم اگـرچه نشد مَحـرمش؛ ولی هر شب همین که پشتِ درم، فیض میبرد اینجا حسینیهست، شبش مثل کربلاست هرکس که میرسد ز حرم، فیض میبرد در مجلس حسین که خـیرِ کـثـیر هست اسمی هم از کسی نبـرم، فـیض میبرد فـهـمـیـدم از مـقـام رفـیـعـی کـه یـافـتـه از یا حـسـیـنِ من، پـدرم فـیض میبرد فطرس شدن بهانـۀ رفتن به کـربلاست اینگونه است بـال و پـرم فیض میبرد از گـرد و خـاکِ روی سـرِ زائـران تو تا شـهـرِ کُـفـر هم بـبـرم، فیض میبرد وقتی که خونْ برای تو گریه کنم حسین بیش از تمـام تن، جگـرم فیض میبرد
: امتیاز
|
غزل مناجاتی اول مجلس، مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیهالسلام
تنها نه این که داده رزق نوکران را بخـشـیـده آب و نانِ بنـدهپـروران را معـشـوقها، دلـدادۀ حـب الحـسیناند عشقـش مُسَخَّر کرده قلبِ دلبـران را هرکس که مشمولِ نگاهِ رحمتش شد هرگز نمیخواهد عـطای دیگران را گـریه بـرایش خـیـرِ بـیمـانـنـد دارد حـتـی مـقـرّب میکـند پیـغـمبران را نامش که زینتبخشِ عرش و اهل آن است تا اوج مستی میبَـرد نوحهگـران را یک عـمر داغ سـیـنۀ عـریان ارباب آتـش زده جـان و دلِ جـامـهدران را باید چگـونه با پـر زخـمـی، عـقـیـله پیدا کند در دشت و صحرا، دختران را؟! بـاید چـگـونه زینـب کـبـری بـبـیـنـد در شام، بر کام امامش، خیزران را؟!
: امتیاز
|
غزل مناجاتی اول مجلس، مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیهالسلام
هر که دارد بر حسین، عشق و ارادت بیشتر حضرت مولا به او دارد عـنایت بیشتر گرچه زهرا روز وانفسا شفاعت میکند میکـند اما حـسـیـنِ او شـفـاعت بیـشتر اولیاء الله در لطف و کـرامت شاخصند میبرد مـولا ولی سـهـم کـرامت بیشتر چارده معصوم کـشتی نجـاتـند و حسین کشتیاش دارد مساحت بیش و سرعت بیشتر هرکه در بازار عشقش کمفروشی میکند روز محشر میکند خود را ملامت بیشتر مجلسآرایان اشک و روضۀ داغ حسین میبرند از اهل عالم رزقِ جـنّت بیشتر دعوت عام است اگرچه سفرۀ احسان او اهل اشک و زمزمه دارند دعوت بیشتر داغ دیـدنـد و مصیبت، شاهـدان کـربلا دیـد اما زینب کـبـری مـصـیـبت بیشتر سـیـد ســجـاد در شـرح تـمــام مــاجـرا داشت از شام بـلا طرح شکـایت بیشتر زخم شمشیر و سنان بر جسم، طاقتسوز بود دید از زخـم زبان دلها جراحت بیشتر بین ارباب و رعیتهای عالم ای «کمیل» دارد اربابم مـحـبت با رعـیـت بـیـشـتر
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام و استقبال از ماه محرم
یک لحظه بیحسین، جهان دلپذیر نیست بیچاره آن کسی که به عشقت اسیر نیست شکر خدا که چشم من از کودکی حسین چون چشمه در عزای تو بود و فقیر نیست از برکت دو چـشم پُر از زمزم است که فردای حـشر، نوکـر تو سربهزیر نیست ای دسـتـگــیـر آدم و نـوح و خـلـیـلهـا! چیزی شبیه روضۀ تو، دستگـیر نیست در روزهای سخت نگاهت گره گشاست ای آنکه غـیر نام تو نـعـم الامـیـر نیست خـیـری نـدیـده است، نه دنـیا، نه آخرت هر کس مسیر زندگیاش این مسیر نیست گـفتی به روی باز و گلِ خندهات به حُر هرگز برای توبه درْ این خانه، دیر نیست در آسـمـان شـهـر دلـم گر چه ماه هست جز چـشـم ماهِ عـلـقـمه، ماهِ منـیر نیست من در تـمام عـمـر تو را گـریـه میکـنم ای عشق بیکفن! دلم از گریه سیر نیست لا یَـوم مِثـلُ یَـومِـکَ، ای پـاره پـاره تن در کربلا مگر کفنی جز حصیر نیست؟ قـاریِ لـحـظـههـای غـمانـگـیـز زیـنـبـی شاهی به جز تو، نیزه برایش سریر نیست «ای کـشـتۀ فـتاده به هامون» غم تو را در هـفت آسـمـانِ خـدا یک نظـیر نیست "یَومُ الوُرود" میشـود و چـشم نـوکـرت چشم انتـظار هیچ کسی جز امـیـر نیست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( آغاز ماه مُحرّم )
چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قيامت که زير سـايۀ اين خـيـمه کردهايم اقامت شـفـيع گـريه کـنـانش ائـمـهانـد يـکـايک به اين دليل که جمع است در حسين امامت کسى که آه نـدارد، چه سـود آه خجـالـت کسى که اشک ندارد، چه سود اشک ندامت چه نعمتیست نشستن میان مجلس روضه که جـبرئیل در آنجا فکـنده رحـل اقامت کسى که در پى کار حسين نيست، محال است که پشت سر بگذارد صراط را به سلامت کسی که اسم حسین را شنید و اشک نبارید ز دوستی چه نشانی، ز شیعهگی چه علامت کسی که در کـفـنـش تربت حـسین نباشد چه خاک بر سر خود میکند به روز قیامت کسی که قبر حسین را ندید و رفت ز دنیا به نزد فـاطمه ریزد ز دیده اشک ندامت به روز حشر که جمله فقير و کاسه بدستند خـدا به زائـر تو میدهد مـقـام زعـامـت غبار خاک عزاى تو را که بر سر ما شد بـرابـرش نکـنـم بـا هـزار تـاج کـرامـت چه نابجاست به وصف شهادت تو شهادت چه نارواست به وصف شهامت تو شهامت پس از قیامت عظمای تو به دشت غریبی خدا قيامت خود را سند زدهست به نامت
: امتیاز
|
غزل مناجاتی اول مجلس، مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیهالسلام
دوای درد عـالـم یا حـسـین است شـفـای روح آدم یـا حـسـین است بـه لـوح آفـریـنـش بـا خـط نــور نوشته اسـم اعـظم یا حسین است اگـر بـاشـد تـمـام عــمــر یـکدم همان یکدم مرا، دم یا حسین است پـس از ذکــر خــداونــد تــعـالـی ز هر ذکری مقـدّم یا حسین است نجات اهل محـشـر، روز محـشر خـمـوشی جـهـنـم یا حـسین است به یـاد آن لـب عـطـشـان هـمـاره صدای آب زمـزم یا حـسین است نــوار قــلـب کـل ســیـنــهزنهــا نفـسهای مـحـرّم یا حـسین است درون سـیـنـه آهـم یـا ابـالـفـضـل به صورت نقش اشکم یا حسین است نــسـیـم نـیـنــوا، پـیـک شـهــادت صدای کـربـلا هم یا حسین است کـتاب "نخـل میـثـم" را بخـوانـید تـمـام نخـل مـیـثم یا حـسین است
: امتیاز
|